تاریخ انتشار: ۱۰:۱۱ - ۳۰ آذر ۱۴۰۴
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

تنهایی استراتژیک ایران | سند ۲۰۲۵ آمریکا چگونه برگ برنده نفت را بی‌اثر، رویای توافق بزرگ را منتفی و تهران را گرفتار حملات مستمر می‌کند؟

خروج ایالات متحده از جایگاه سنتی خود ایران را در موقعیتی بی‌سابقه و برزخ‌گونه گرفتار کرده است. در نظم سیاسی جدید، تهران با خطراتی به مراتب پیچیده‌تر، خزنده‌تر و مهلک‌تر از تهاجم نظامی کلاسیک دست‌به‌گریبان است: خطر هولناک «فراموشی استراتژیک»، سقوط در ورطه «هرج‌ومرج منطقه‌ای» و تجربه تلخ «فرسایش تدریجی در انزوا».

سند راهبرد امنیت ملی آمریکا

رویداد۲۴| علیرضا نجفی- برای بیش از چهار دهه، نظام تصمیم‌گیر ایدئولوژیک جمهوری اسلامی حول یک محور ثابت و لایتغیر می‌گشت: «حضور فراگیر و تهدیدآمیز ایالات متحده در خاورمیانه». آمریکا، چه در قامت «شیطان بزرگ» و چه در نقش «طرفِ مذاکره»، همواره قطب‌نمای سیاست خارجی تهران بود. تمامی کلان‌راهبرد‌های کشور، از «بازدارندگی نامتقارن» و گسترش عمق نفوذ منطقه‌ای گرفته تا دیپلماسی هسته‌ای و برجام، همگی در تقابل با واشینگتن معنا می‌یافتند. در واقع، حضور ناو‌های هواپیمابر در خلیج فارس، کارکردی دوگانه داشت؛ همزمان که منبع ناامنی بود، به گفتمان «مقاومت» مشروعیت می‌بخشید و ایران را در کانون توجه جهانی نگه می‌داشت.

اما انتشار سند راهبرد امنیت ملی ایالات متحده در سال ۲۰۲۵، تهران را با سناریوی عجیبی روبه‌رو کرده است: «بی‌اعتنایی راهبردی». این سند که مانیفست دولت دوم ترامپ و تبلور تفکر «اول آمریکا» است، با صراحتی تحقیرآمیز اعلام می‌کند که خاورمیانه دیگر کانون بحران‌های فوری برای آمریکا نیست و واشینگتن قصد دارد این منطقه را از فهرست اولویت‌های حیاتی خود خط بزند. در این منظومه فکری جدید، ایران دیگر آن «موجود شریری» که پیشتر تصویر می‌شد نیست، بلکه به سطح یک «مزاحم منطقه‌ای» و دولتی تضعیف‌شده تقلیل یافته است.

در دو دهه گذشته، چه در دوران اصلاحات و چه در دولت‌های اصولگرا، همواره در ناخودآگاه سیاسی تهران کورسوی امیدی وجود داشت که روزی یک «توافق بزرگ» میان ایران و آمریکا شکل بگیرد. توافقی که در آن آمریکا امنیت ایران را تضمین کند و تحریم‌ها را بردارد و در مقابل ایران نگرانی‌های غرب را رفع کند.

اما سند ۲۰۲۵ آب پاکی را روی دست همه می‌ریزد. این سند نشان می‌دهد که برای ناسیونالیسم جدید آمریکایی، حل مسئله ایران دیگر ارزش هزینه دادن ندارد. «توافق بزرگ» نیازمند سرمایه‌گذاری سیاسی عظیم رئیس‌جمهور آمریکا، درگیری با کنگره و صرف وقت است. ترامپ و تیمش معتقدند: چرا باید برای حل مشکلی که دیگر فوری نیست، هزینه بدهیم؟

زوال «دکترین کارتر» و بی‌اثر شدن اهرم تهدید

رویداد۲۴، از سال ۱۹۸۰، زمانی که جیمی کارتر در واکنش به انقلاب ایران و اشغال افغانستان اعلام کرد که «هرگونه تلاش برای تسلط بر خلیج فارس، حمله به منافع حیاتی ایالات متحده تلقی می‌شود»، امنیت تنگه هرمز به دغدغه شماره یک امنیت ملی آمریکا بدل شد. ایران نیز با زیرکی دکترین دفاعی خود را دقیقا بر مبنای تهدید همین شریان حیاتی بنا نهاد. منطق تهران ساده بود: «اگر ما نتوانیم نفت صادر کنیم، هیچ‌کس نخواهد توانست». توانایی مسدودسازی تنگه هرمز یا ناامن‌سازی جریان انرژی، همان «کارت طلایی» بازدارندگی بود که واشینگتن را وادار به احتیاط می‌کرد.

اما سند ۲۰۲۵ با تکیه بر واقعیت‌های جدید بازار انرژی، خط بطلانی بر این معادله چهل‌ساله می‌کشد. آمریکا اکنون به لطف جهش در تولید نفت شیل، بر سریر بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز جهان تکیه زده و به صادرکننده‌ای بزرگ بدل شده است. سند ۲۰۲۵ با لحنی سرد بیان می‌کند که خاورمیانه دیگر گرانیگاه راهبرد آمریکا نیست و اختلال در آن، فاجعه‌ای برای واشینگتن محسوب نمی‌شود.

پیامد این تغییر پارادایم برای ایران چیزی جز تهی‌شدن معنای قدرت نیست: «سقوط ارزش راهبردی تهدید». وقتی مشتریان اصلی نفت خلیج فارس، چین (رقیب اصلی آمریکا) و قدرت‌های آسیایی هستند و نه غرب، تهدید ایران به انسداد تنگه هرمز، ماهیت بازدارندگی خود را از دست می‌دهد و دچار تغییر جهت می‌شود. بستن تنگه هرمز دیگر ضربه‌ای به اقتصاد آمریکا نخواهد زد؛ چه بسا با افزایش قیمت جهانی نفت، سود سرشاری را نصیب شرکت‌های نفتی آمریکایی کند. در این معادله جدید، قربانیان اصلی این اقدام همانا چین و هند خواهند بود و ایران عملا با سلاح «راهبردی» خود، به تنها شرکای تجاری خود شلیک خواهد کرد.

علاوه بر این، بی‌نیازی آمریکا به نفت منطقه انگیزه اصلی واشینگتن برای مذاکره یا امتیازدهی را از میان می‌برد. رویداد۲۴، ایران از جایگاه بازیگری که می‌تواند اقتصاد جهانی را به گروگان بگیرد، به سطح یک مزاحم محلی تنزل می‌یابد که دیگر اهرم فشاری بر ابرقدرت ندارد.

راهبرد «چمن زنی دائمی»: تله‌ی فرسایش بدون جنگ


بیشتر بخوانید:

ایران در خطر حملات دائمی اسرائیل معروف به چمن‌زنی است | مقام سابق آمریکا: ترامپ باید پیشنهاد یک رابطه متفاوت اقتصادی و دیپلماتیک به ایران بدهد


بسیاری از ناظران در تهران می‌پنداشتند که بازگشت ترامپ و تیم تندرو او، لاجرم مساوی با جنگ نظامی یا تلاش برای تغییر نظام سیاسی خواهد بود. اما مداقه در سند ۲۰۲۵ و یادداشت‌های استراتژیک ضمیمه آن آشکار می‌سازد که نقشه راه آمریکا برای ایران، بسیار پیچیده‌تر، ظریف‌تر و البته کم‌هزینه‌تر از جنگ کلاسیک است. سند، ایران را به عنوان دولتی فرسوده طبقه‌بندی می‌کند؛ بازیگری که زیر بار سنگین تحریم‌ها، ناکارآمدی ساختاری و چالش‌های «حفظ قدرت»، توان خود را از دست داده است.

رویکرد عملیاتی آمریکا در قبال چنین بازیگری، بهره‌گیری از الگوی اسرائیلی «چمن زنی» است (مشابه آنچه در غزه تجربه شد). فرض بنیادین این راهبرد آن است که تلاش برای ریشه‌کن‌سازی کامل مؤلفه‌های قدرت ایران (هسته‌ای، منطقه‌ای و موشکی) نیازمند مداخله‌ای تمام‌عیار (اشغال نظامی و ملت‌سازی) است که هزینه‌اش سرسام‌آور و نتیجه‌اش، با توجه به تجربه عراق و افغانستان، نامعلوم است.

مدلی که در سند ۲۰۲۵ دیده می‌شود، مبتنی بر «نادیده‌انگاری» است. آمریکا اجازه می‌دهد ایران در حصار تحریم‌ها بماند و فرسوده شود، اقتصادش هر سال کوچک‌تر و جامعه‌اش فرسوده‌تر شود. واشینگتن تلاشی برای براندازی حکومت نمی‌کند، چرا که محاسبات نشان می‌دهد یک ایرانِ ضعیف، منزوی و مهارشده، کم‌خطرتر از ایرانی بی‌ثبات و درگیر جنگ داخلی است. اما این نادیده‌انگاری مطلق نیست؛ بلکه با فاز «سرکوب مقطعی» تکمیل می‌شود. هرگاه توانمندی‌های ایران از «سطح تحمل» فراتر رود، مثلا غنی‌سازی به آستانه گریز هسته‌ای برسد یا تهدیدی مستقیم متوجه نیرو‌های آمریکایی شود، ماشین جنگی ایالات متحده و متحد منطقه‌ای آن به کار می‌افتد. حملات سایبری فلج‌کننده، ضربات هوایی دقیق علیه زیرساخت‌های حساس یا حذف فیزیکی مهره‌های کلیدی انجام می‌شود تا توانمندی ایران «قیچی» شده و به نقطه اول بازگردد. پس از وارد کردن ضربه، فشار نظامی متوقف می‌شود و دوباره چرخه تحریم و نادیده‌انگاری آغاز می‌گردد.

این راهبرد ایران را در نوعی «تله‌ی فرسایشی» گرفتار می‌کند. برخلاف جنگ تمام‌عیار که معمولا با برانگیختن حس میهن‌پرستی، باعث همبستگی ملی در برابر بیگانه می‌شود، راهبرد «هرس کردن» کارکردی معکوس دارد: این روش باعث تحقیر ملی، القای حس ناتوانی و استهلاک تدریجی زیرساخت‌ها می‌شود.

سراب شرق؛ چرا چین «منجی» نخواهد بود؟


بیشتر بخوانید:

پشت پرده سکوت چین در جنگ ایران و اسرائیل| آیا اتحاد ایران و چین ترک برداشته؟

چرا پکن نمی‌خواهد به تهران اعتماد کند؟ | استاد دانشگاه شانگهای: حتی خود ایرانیان هم نمی‌توانند آینده کشورشان را پیش‌بینی کنند


در سند ۲۰۲۵، رقابت آمریکا با چین عمدتا «اقتصادی» تعریف شده است، اما یک خط قرمز امنیتی ضخیم وجود دارد: «حضور نظامی چین در آبراه‌های حیاتی و نیمکره غربی».

آمریکا مشکلی با فروش نفت ارزان ایران به چین ندارد (زیرا این امر ایران را زنده نگه می‌دارد، اما قوی نمی‌کند). اما اگر ایران بخواهد تبدیل به «پایگاه نظامی چین» در خلیج فارس شود، ماشین جنگی آمریکا فعال می‌شود. در این صورت، پاسخ آمریکا دیگر تهاجمی ویرانگر برای نابودی زیرساخت‌هایی است که میزبان چین شده‌اند. از سوی دیگر، چین نیز بازیگری کاملا عقلانی و سوداگر است. پکن در چارچوب رقابت پیچیده خود با واشینگتن، ایران را تنها به عنوان یک «کارت بازی» می‌خواهد. چین هرگز حاضر نخواهد شد برای نجات ایران یا تضمین امنیت آن، روابط تجاری صد‌ها میلیارد دلاری خود با آمریکا و اروپا را قربانی کند.

به گزارش رویداد۲۴، بنابراین، ایران در نظم سند ۲۰۲۵، حتی برای شرکای شرقی‌اش نیز به یک ابزار تبدیل می‌شود: ابزاری برای مشغول نگه داشتن آمریکا در خاورمیانه، بدون آنکه اجازه دهند ایران آنقدر قوی شود که مستقل عمل کند.

بحران معنا؛ وقتی «دیگری» بی‌تفاوت می‌شود

در چهار دهه گذشته، هویت جمهوری اسلامی ایران در تقابل با «آمریکا» تعریف شده است. آمریکا «شیطان بزرگ» بود و ایران «سد راه استکبار». این تقابل، به رنج‌ها، تحریم‌ها و سیاست‌های منطقه‌ای معنا می‌بخشید.

اما سند ۲۰۲۵ این تصویر و، درنتیجه، هویت سیاسی ایران را خدشه‌دار می‌کند. ترامپ با اتخاذ رویکردی ملی‌گرایانه و ایزوله، عملاً به ایران می‌گوید: «شما مهم نیستید.» او جایگاه ایران را از «مبارزِ ضد امپریالیسم» به یک «دولت ورشکسته‌ی دردسرساز» تقلیل می‌دهد.

وقتی «شیطان بزرگ» دیگر نمی‌خواهد ارزش‌های لیبرال خود را صادر کند، دیگر نمی‌خواهد ملت‌سازی کند و حتی دیگر نمی‌خواهد بجنگد، بلکه فقط می‌خواهد دیوار‌های خودش را بلند کند، گفتمان «مقاومت» دچار «بحرانِ بی‌معنایی» می‌شود. مقاومت در برابر چه؟ در برابر تاجری که اصلا به شما فکر نمی‌کند و پشتش را به شما کرده است؟

این «بی‌اعتنایی استراتژیک»، موتور محرک بسیج سیاسی در داخل ایران را از کار می‌اندازد. حکومتی که مشروعیت خود را از مبارزه با نقشه‌های پیچیده استکبار می‌گرفت، اکنون با دشمنی روبروست که نقشه پیچیده‌ای ندارد، جز اینکه شما را نادیده بگیرد تا در انزوا بپوسید. این وضعیت، ایران را دچار یک بحران وجودی می‌کند: چگونه می‌توان قهرمان حماسه بود وقتی آنتاگونیست (ضدقهرمان) صحنه را ترک کرده است؟

تنهایی ایران در زمستان تاریخ

تصویری که سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۵ از آینده ایران ترسیم می‌کند، تصویری تیره، سرد و تکان‌دهنده است؛ آینده‌ای که در آن «حماسه» جای خود را به «تراژدی فرسایش» داده است. دکترین جدید آمریکا، ایران را در سلولی انفرادی حبس می‌کند که دیوار‌های آن تحریم‌های ابدی و سقف آن حملات گاه‌به‌گاهِ نظامی است. در این زندان، ایران نه توان جنگیدن دارد (چون دشمن اصلی در دسترس نیست) و نه امکان صلح (چون خریداری وجود ندارد.)

این وضعیت ایران را با سهمگین‌ترین چالش تاریخ معاصر خود رو‌به‌رو می‌کند: چالش بقا. برای برون‌رفت از این بن‌بست تاریخی، ایران نیازمند چیزی فراتر از صبر استراتژیک یا لفاظی‌های سیاسی است. ایران نیازمند درک این حقیقت تلخ است که در دنیای بدون اطلس و بدونِ ناظم، امنیت کالایی نیست که بتوان با تکیه بر «بازدارندگی سنتی» یا «اتحاد با شرق» تأمین کرد. راه نجات، در بازتعریف بنیادین «کارکرد» ایران در اقتصاد و امنیت جهانی نهفته است؛ راهی که کشور را از یک «تهدید فراموش‌شده» به یک «ضرورت غیرقابل‌حذف» بدل کند. در غیر این صورت، سرنوشت محتوم، زوال تدریجی و خاموش در حاشیه تاریخ خواهد بود.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: دولت آمریکا
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظرات شما